Hamlet Quotes - Part 2
* هملت، ویلیام شکسپیر، ترجمه مسعود فرزاد، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی (23 تا 27 تیر 94)
6.
بودن یا نبودن؟ مسأله این است! آیا شریفتر آن است که ضربات و لطمات روزگارِ نامساعد را متحمل شویم و یا آنکه سلاح نبرد بدست گرفته با انبوده مشکلات بجنگیم تا آن ناگواریها را از میان برداریم؟ مردن... خفتن... همین وبس؟ اگر خوابِ مرگ، دردهای قلب ما و هزاران آلام دیگر را که طبیعت بر جسم ما مستولی میکند پایان بخشد، غایتی است که بایستی البته البته آرزومند آن بود. مردن... خفتن... خفتن، و شاید خواب دیدن.
آه، مانع همین جاست. در آن زمان که این کالبد خاکی را بهدور انداخته باشیم، در آن خواب مرگ، شاید رویاهای ناگواری ببینیم! ترس از همین رویاهاست که ما را به تأمل وامیدارد و همینگونه ملاحظات است که عمر مصیبت و سختی را اینقدر طولانی میکند. زیر اگر شخصی یقین داشته باشد که با یک خنجر برهنه میتواند خود را آسوده کند، کیست که در مقابل لطمهها و خفّتهای زمانه، ظلمِ ظالم، تفرعنِ مرد متکبر، آلام عشقِ مردود، درنگهای دیوانی، وقاحت منصبداران، و تحقیرهائی که لایقانِ صبور از دست نالایقان میبینند، تن به تحمل دردهد؟ کیست که حاضر به بردن این بارها باشد، و بخواهد که در زیر فشار زندگانی پرملال پیوسته ناله و شکایت کند و عرق بریزد؟
همانا بیم از ماوراء مرگ، آن سرزمین نامکشوفی که از سرحدش هیچ مسافری برنمیگردد شخص را حیران و ارادهی او را سست میکند، و ما را وامیدارد تا همهی رنجههایی را که در حال کنونی داریم تحمل نماییم و خود را به میان مشقاتی که از حد و نوع آن بیخبر هستیم پرتاب نکنیم!
آری تفکر و تعقل همه ما را ترسو و جبان میکند، و عزم و اراده، هر زمان که با افکار احتیاطآمیز توأم گردد، رنگ باخته صلابت خود را از دست میدهد، خیالات بسیار بلند، به ملاحظهی همین مراتب، از سیر و جریان طبیعی خود باز میمانند و به مرحلهی عمل نمیرسند و از میان میروند... خاموش! ... افلیای زیبا! ...
ای پری، هر وقت دعا میکنی گناهان مرا نیز بخاطر داشته باش، و برای من هم طلب آمرزش بکن.
7.
افیلیا: قربان من هدایا و یادگاریهایی از شما گرفتهام که مدت مدیدی است میخواستم به شما پس بدهم. حالا استدعا دارم آنها را از من پس بگیرید.
هملت: نه، من هرگز چیزی بهشما ندادهام.
افیلیا: قربان! خوب میدانم دادهاید، و در حین بخشیدن آنها سخنانی چنان شیرین و دلپذیر گفتید که آن هدایا را بسی در نظر من عزیزتر و گرانبهاتر کرد. ولی چون حالا موضوعِ آن گفتهها از میان رفته است، خواهش میکنم هدایا را از من پس بگیرید. وقتی که بخشندگان نامهربان گردند، هدایا در چشم شخص بلندهمت پست و ناچیز میشود.
8.
هملت: آیا شما نجیب هستید؟
افیلیا: چه فرمودید قربان؟
هملت: آیا زیبا هستید؟
افیلیا: قربان مقصودتان چیست؟
هملت: اگر نجیب هستید نباید بگذارید کسی به شما نزدیک بشود.
افیلیا: قربان زیبایی و نجابت بهترین مصاحبان دنیا هستند.
هملت: صحیح است اما زیبایی میتواند نجابت را به بیعفتی تبدیل کند، ولی نجابت آن قدرت را ندارد که به این آسانیها زیبایی را با فضیلت عفت بیاراید.
9.
هملت: ...من یک وقت شما را دوست میداشتم.
افیلیا: حقیقتا قربان رفتار شما طوری بود که من نیز چنین میپنداشتم.
هملت: اما شما نباید گفتههای مرا باور کرده باشید، زیرا ما هرقدر هم تحت نفوذ تقوا قرار بگیریم باز طبیعت کهنِ خودمان را از دست نمیدهیم. و آن میلِ به زشتکاری را که در نهاد ما متمکن است، کاملا فراموش نمیکنیم. من شما را دوست نمیداشتم.
افیلیا: پس من سخت فریب خوردهام.
هملت: برو، به یک صومعه و تارک دنیا بشو! چرا میخواهی شمارهی گناهکاران را بیفزایی؟
10.
هملت: ...پدرِ شما کجاست؟
افیلیا: قربان، در... خانه است.
هملت: بگویید درها را به رویش ببندند تا از خانه بیرون نیاید و حماقت خود را در کوچه و برزن نشان ندهد.
- ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۰۵