سراب

غیر تو هرچه هست، سراب و نمایش است

سراب

غیر تو هرچه هست، سراب و نمایش است

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گتسبی» ثبت شده است

The Great Gatsby Quotes - Part 1

جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۲۲ ب.ظ

* گتسبی بزرگ، اسکات فیتس جرالد، ترجمه کریم امامی، انتشارات نیلوفر (مرداد 94)


1.

در سال‌هایی که جوان‌تر و به ناچار آسیب‌پذیرتر بودم، پدرم پندی به من داد که آن را تا به امروز در ذهن خود مزه‌مزه می‌کنم.

وی گفت: «هر وقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همه‌ی مردم مزایای تو رو نداشته‌ن.»

پدرم بیش از آن نگفت ولی من و او با وجود کم‌حرفی، همیشه زبان یکدیگر را خوب می‌فهمیم. و من دریافتم که مقصودش خیلی بیشتر از آن بود. در نتیجه، من از اظهار عقیده درباره‌ی خوب و بد دیگران اغلب خودداری می‌کنم، و این عادتی است که بسیاری طبع‌های غریب را به روی من گشوده.


2.

«راننده چرندی هستی. یا باید بیشتر احتیاط کنی یا اینکه اصلا ماشین نرونی.»

«من احتیاط می‌کنم.»

«نه، نمی‌کنی.»

به سبکسری گفت: «خب، دیگرون احتیاط می‌کنن.»

«این چه ربطی به موضوع داره؟»

با تأکید جواب داد: «از سر راه من می‌رن کنار. برای تصادف دو نفر لازمه.»

«فرض کنیم یکی سر راه تو سبز بشه که به اندازه‌ی خودت بی‌احتیاط باشه.»

«امیدوارم هیچ‌وقت نشه. من از آدمای بی‌احتیاط متنفرم. برای همینه که از تو خوشم میاد.»


3.

«این یارو گتسبی راننده‌‌ش رو با یک دعوتنامه رسمی فرستاده سراغ من.»

مصاحب من یک لحظه به من نگریست، انگار از درک گفته‌ی من عاجز بود. بعد ناگهان گفت: «من گتسبی‌ام.»

با تعجب گفتم: «چی! خیلی معذرت می‌خوام.»

«فکر کردم بدانید، جوانمرد. متأسفانه من میزبان خوبی نیستم.»

تبسم کرد، به حالتی که می‌گفت می‌فهمم. به حالتی که خیلی بیشتر از می‌فهمم می‌گفت. یکی از آن تبسم‌های نادری بود که کیفیت اطمینان ابدی داشت و آدم در زندگی ممکن است فقط چهار یا پنج بار به نظایرش بربخورد. تبسمی بود که یک لمحه مقابل تمامی جهان خارج می‌ایستاد، یا چنین به نظر می‌رسید که می‌ایستد، و بعد با تعصبی مقاومت‌ناپذیر به‌نفع تو، روی تو متمرکز می‌شد. تو را می‌فهمید همانقدر که میل داشتی تو را بفهمند، و به تو اعتقاد می‌یافت همانقدر که می‌خواستی به خودت اعتقاد داشته باشی، و به تو اطمینان می‌داد تأثیری که در او نهاده‌ای عیناً همان است که در اوج درخشش خود امیدواری در دیگران بگذاری. درست در همین نقطه تبسم ناپدید شد.


4.

هر کس به گمان خود صاحب اقلاً یکی از صفات حسنه است و آن صفت در من این است: خودم یکی از چند آدم واقعا درستکاری هستم که به عمرم شناخته‌ام.


5.

تنها تعقیب‌شدگان هستند و تعقیب‎‌کنندگان، تنها دل به کار سپردگان و از رنج راه خستگان.

  • ۰۴ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۲
  • بی‌قرار